فیلم بیمقدار
آخرین واریکهای بیپروا، لیدی هلن هیدن با سر بروس هیدن، یک وحشی که به او به طرز شرمآوری رفتار میکند، ازدواج کرده است. او عاشق نِد تِیر، یک جوان آمریکایی میشود، اما به دلیل رسوایی و ننگ ناشی از آن، از طلاق گرفتن از شوهرش امتناع میکند. سر بروس نامهای عاشقانه که لیدی هلن به نِد نوشته را به دست میآورد و او را طلاق میدهد. نِد به آفریقا میرود و لیدی هلن به ایالات متحده میآید، جایی که با رودولف سالومون، یک مجموعهدار هنر مواجه میشود که میخواهد او معشوقهاش شود. نجیبزاده در ابتدا امتناع میکند، اما وقتی پولش تمام میشود، با پیشنهاد او موافقت کرده و به یک مهمانی در خانهاش میرود. نِد که از طلاق مطلع شده، به دنبال هلن میآید و او را در مهمانی سالومون ملاقات میکند. لیدی هلن آنقدر شرمنده و خجالتزده میشود که از خانه بیرون میدود و خود را جلوی یک اتومبیل میاندازد.