فیلم یک سطل خون
والتر پیسلی، یک پسر خجالتی و دست و پا چلفتی که در یک کافه بیتنیک کار میکند و در صحنه خنک اطرافش جا نمیگیرد، سعی میکند همکار زیبایش، کارلا را با ساختن مجسمهای از او تحت تأثیر قرار دهد. وقتی دست و پا چلفتیاش منجر به مرگ گربه صاحبخانهاش میشود، او وحشتزده میشود و بدن گربه را زیر لایهای از گچ پنهان میکند. اما وقتی کارلا و دوستانش از اثر هنری بهدستآمده هیجانزده میشوند، والتر تصمیم میگیرد آثار بزرگتر و پیچیدهتری با استفاده از همان فرآیند هنری خلق کند.