فیلم ستاره شمالی
ادوارد بینه، یک فرانسوی بیهدف، سالهاست که در شمال آفریقا سفر میکند و به بلژیک میرود. در مسیر، او با سیلوی بارون آشنا میشود. او او را به نمرد لوبرتوم، یک مصری ثروتمند که جواهرات با ارزشی حمل میکند، معرفی میکند و سیلوی و نمرد دوستان میشوند. دوستی آنها به عشق تبدیل میشود که ادوارد را حسود میکند. چند روز بعد، ادوارد به یک مهمانخانه متعلق به خانم لوئیز بارون، مادر سیلوی، میرسد و لباسهایش خونآلود است. به نظر میرسد نمرد در قطار پس از ورود به فرانسه کشته شده است، اما ادوارد هرگونه دانشی از آنچه اتفاق افتاده را انکار میکند. سیلوی مشکوک است که ادوارد مسئول مرگ نمرد است، اما حالا مادرش به متحد ادوارد تبدیل شده است.