فیلم دور، اینقدر نزدیک!
دامیل اکنون با ماریون ازدواج کرده، پیتزافروشی «دا آنجلو» را اداره میکند و آنها یک فرزند دارند. فرشته تنها باقیمانده، کاسیِل، روز به روز از سرنوشت خود به عنوان یک ناظر صرف زندگی انسانی ناراضیتر میشود و در نهایت تصمیم میگیرد که به یک پرش بزرگ دست بزند. به عنوان کارل انگل، او به زودی به یک محیط مشکوک وارد میشود و به عنوان دستیار نانوا آلمانی-آمریکایی که با معاملات سلاح مشکوک پول در میآورد و فیلمها را به شرق ارسال میکند، مشغول میشود. ماجراجویی کاسیِل زمانی به یک «هیجانانگیز» تبدیل میشود که او تصمیم میگیرد بازی نانوا را متوقف کند.