"بهمن" - داستان مردی که همه چیزهایی را که همیشه آرزو داشت، دارد: استعداد، شهرت، خانواده. اما او با کلافگی دست و پنجه نرم می‌کند. او دیگر چیزی برای آرزو کردن ندارد - همه چیز به دست آمده است. احتمالاً زندگی او به همین منوال ادامه می‌یافت اگر با زن جوان و زیبایی آشنا نمی‌شد. او متوجه می‌شود که تنها چیزی که نداشت، عشق بود. او تمام احساسات قوی خود را به موسیقی تقدیم کرده بود. تنها او را دوست داشت. و اما در مورد مردم... به آن‌ها اجازه می‌داد او را دوست داشته باشند. زیرا تنها او - خورشید است و بقیه فقط سیارات هستند. و حالا او می‌فهمد که عشق واقعی چیست، عشقی که او را از درون می‌سوزاند و همه چیز را در مسیر خود مانند بهمن نابود می‌کند. او برای این عشق از همه چیز چشم‌پوشی می‌کند: از پول، خانواده و شهرت. اما آیا او خوشبخت خواهد بود؟