سال‌های ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹ در پاریس: در طول و پس از شورش دانشجویی و اتحادیه‌های کارگری. فرانسوا ۲۰ ساله است، یک شاعر که از خدمت نظامی فرار می‌کند. او به خیابان‌ها می‌رود، اما نمی‌خواهد بطری مولوتف به سمت پلیس پرتاب کند. او افیون می‌کشد و درباره انقلاب با دوستش آنتوان صحبت می‌کند، که ارثی دارد و آپارتمانی دارد که فرانسوا می‌تواند در آن بماند. فرانسوا با لیلی، یک مجسمه‌ساز که برای تأمین مخارج خود در یک ریخته‌گری کار می‌کند، آشنا می‌شود. آنها عاشق هم می‌شوند. یک سال می‌گذرد؛ فرانسوا به نوشتن، صحبت کردن، سیگار کشیدن و بودن با لیلی ادامه می‌دهد. فرصت‌هایی برای لیلی پیش می‌آید: آنها چه خواهند کرد؟