فرانک، مردی بدون سابقه جنایی، به یک حمل و نقل پول حمله می‌کند و سپس خود را به پلیس تسلیم می‌کند. رفتار او معما است. در زندان، او با فواد عرب بی‌رحم و مشکوک آشنا می‌شود که توسط قبیله‌اش محافظت می‌شود. برای نزدیک‌تر شدن به فواد، فرانک در تجارت مواد مخدر درون دیوارها دخالت می‌کند و بین دو گروه رقیب زندانیان آلمانی و عرب گرفتار می‌شود. تنها نگهبان زندان، سوزانا، است که فرانک می‌تواند با او رابطه اعتماد برقرار کند، بی‌آنکه بداند او بخشی از تجارت فواد است و رابطه جنسی با او دارد. با این حال، آنها از نظر عاطفی به یکدیگر نزدیک می‌شوند. تنها چیزی که فرانک می‌داند این است که همسر و دخترش در یک تصادف رانندگی جان باخته‌اند. فواد راننده‌ای بود که فرار کرد و مجازات نشد. فرانک به دنبال انتقام است.