این فیلم داستان یک هنرمند گرفتار در فقر را روایت می‌کند. کمال، که زمانی بازیگر معروف تئاتر بود، اکنون بیکار است. فقر باعث می‌شود همسر و پسرش را از دست بدهد. وقتی سلامتی‌اش رو به وخامت می‌گذارد، حتی به شعبده‌بازی روی می‌آورد. درست زمانی که تمام امیدش را از دست داده، لیلا ظاهر می‌شود. لیلا پس از سقوط در حین رقص در یک کلاب، فلج شده است. در روزی که او قصد خودکشی دارد، کمال او را پیدا می‌کند. این مرد سالخورده مشکلات خود را فراموش کرده است. هدف او تنها کمک به لیلا برای بازگشت به زندگی است. او دختر جوان را به جای پسرش که سال‌ها از او جدا شده، قرار داده است. کمال همچنین با لیلا به بهبودی خواهد رسید.