فیلم اسب های پنجره ای
روزی مینگ، یک شاعر جوان کانادایی، به جشنواره شعر در شیراز، ایران دعوت میشود، اما او ترجیح میدهد در پاریس باشد. او در خانه با پدربزرگ و مادربزرگ چینی خود زندگی میکند و هرگز به تنهایی به جایی نرفته است. وقتی به ایران میرسد، خود را در جمع شاعران و ایرانیان مییابد که همه داستانهایی برای او تعریف میکنند که او را وادار به مواجهه با گذشتهاش میکند؛ پدر ایرانیاش که او فرض میکرد او را رها کرده و ماهیت شعر خود. این داستان درباره ساختن پلهایی بین تقسیمات فرهنگی و نسلی است. این داستان درباره کنجکاوی، باز ماندن و یافتن صدای خود از طریق جادوگری شعر است. روزی در یک سفر ناخواسته به سوی بخشش، آشتی و شاید بالاتر از همه، درک، از طریق یادگیری درباره گذشته پدرش، هویت فرهنگی خود و مسئولیتش به آن، پیش میرود.