در اواسط دهه ۹۰، زمانی که مجازات اعدام هنوز مجاز بود، یک کارمند جدید در زندان ویژه ظاهر شد. مانند همکارانش، کستیا باید احکام اعدام را اجرا کند. اما او دیدگاه خاصی درباره عدالت دارد. پس از ملاقات با پدر یکی از قربانیان، کستیا متوجه میشود که تنها نزدیکان قربانیان حق اجرای مجازات را دارند. علاوه بر این، میتوان از این کار پول خوبی به دست آورد. به عنوان مثال، آنها هرگز به اندازه پولی که یک مادر برای قتل متجاوز دخترش پیشنهاد داد، فکر نکرده بودند.
پیشنمایش موجود نیست.